سراغش رفتیم تا هم از احوال ادبیات داستانی این روزها جویا شویم و هم از خط و ربط ادبیات داستانی با سینمای امروز بپرسیم. هر چند نویسنده « نامیرا »که برای این کتاب در سال 1389بهعنوان نویسنده شایسته تقدیر جایزه جلال آلاحمد انتخاب شد معتقد است این روزها نمیتوان قضاوت دقیق و درستی درباره ادبیات داستانی داشت چرا که تمام کتابهایی که نوشته میشوند چاپ نمیشوند و از طرفی کتابهایی که چاپ میشوند دقیقاً همان چیزی نیستند که قبل از مراحل چاپ بودهاند اما با تمام این حرفها با صراحت تمام میگوید: «ادبیات داستانی به لحاظ بیان دردهای اجتماعی و مسائل ملموس در جامعه بسیار عریانتر از سینما عمل کرده است و بسیار جلوتر از سینماست. سینما جسارتش را از دست داده است.»
- جایگاه و سطح کمی و کیفی ادبیات داستانی امروز ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
این روزها نمیتوان قضاوت دقیق و درستی درباره ادبیات داستانی داشت بهدلیل اینکه تمام کتابهایی که نوشته میشوند چاپ نمیشوند و از طرفی کتابهایی که چاپ میشوند دقیقاً همان چیزی نیستند که قبل از مراحل چاپ بودهاند. آن چیزی که در حال حاضر در بازار نشر وجود دارد یک مجموعه آنکارد شده است که البته در بعضی از آنها میتوان رگههایی از نبوغ و خلاقیت را دید اما معمولاً از آن چارچوب قالببندی شده بیرون نمیزنند و این رگههای نبوغ و خلاقیت اتفاقات کوچکی در ادبیات محسوب میشوند و نمیتوانند تبدیل به یک ساختار نو در ادبیات شوند و مهمتر از همه اینکه براساس رگههایی از طلا نمیتوان حکم کرد که فلان جا معدن طلا وجود دارد.
- چرا در ادبیات داستانی زهر زندگی کمتر است؟با توجه به اینکه در بسیاری از داستانها به آسیبهای اجتماعی و مشکلات روزمره اشاره میشود اما کتابها کمتر پر از اشک و آه هستند. اما اگر قرار باشد از همان متن اقتباسی صورت گیرد کارگردانها یا از این طرف بام میافتند و فیلم را پر از سکانسهای غم و اندوه میکنند و یا از آن طرف بام میافتند و غرق در تجملگرایی و خوشیهای غیرملموس میشوند؟
در خوانش کتاب هر مخاطب براساس تجربیات و تخیل فردیاش با متن مواجه میشود اما متأسفانه کارگردانها با تلخترین تصویر و تخیل با متن روبهرو میشوند و گمان میکنند اینطوری حق مطلب را ادا کردهاند، درحالیکه اینطور نیست و در این شرایط تنها به شعور مخاطب توهین میکنند. میگویم شعور مخاطب نه نویسنده داستان، برای آنکه معتقدم وقتی یک اثر منتشر میشود دیگر صاحب آن نویسنده نیست و خواننده صاحب اثر است و بنابراین وقتی هم اقتباس ناقص و ضعیفی از اثر صورت بگیرد بیشتر از نویسنده، خوانندگان آن معترض میشوند.
- زور دوربین بر داستان میچربد یا زور داستان بر دوربین؟
دوربین قدرتر است. وقتی داستان نوشته میشود دنیای نویسنده آفریده میشود و بعد از آفرینش دنیای نویسنده، تخیل خواننده فعال میشود و مخاطب آنجور که دلش میخواهد و دوست دارد آن دنیا را تخیل و تصور میکند؛ به همین دلیل داستان به تعداد آدمهایی که آن را میخوانند تکثیر میشود.اما وقتی همان داستان تبدیل به فیلم میشود تنها تخیل یک نفر که همان کارگردان است تبدیل به تصویر میشود و در واقع برداشت یک نفر از داستان مجال ظهور و بروز مییابد اینجا دیگر داستان توسط کارگردان تفسیر شده و به همین دلیل بیننده دیگر اجازه ندارد در مقابل فیلم و دوربین خیالپردازی کند. درچنین شرایطی تفسیر و تخیلی که کارگردان میسازد اگر با دنیای خوانندگان داستانی که از آن اقتباس شده، خیلی فاصله داشته باشد داستان از بین میرود مگر آنکه تخیل کارگردان با تخیل اکثریت مخاطب همراه بوده باشد. تنها در آن صورت اقتباس موفقی صورت گرفته است و باعث شده که تخیل خواننده سرکوب نشود.
- این بر میگردد به شم مخاطبشناسی کارگردان و یا چیز دیگری؟
نه، بحث پیداکردن رگخواب بیننده و یا مخاطبشناسی در اینجا مطرح نیست بلکه بحث دریافت روح اثر است. اگر کارگردان روح اثر را دریافت کرده باشد با ذهنیت اکثریت مخاطب کتاب همراه میشود و در غیراین صورت اقتباس ناموفق خواهد بود.
- بهطور کلی اوضاع اقتباس از ادبیات داستانی، در سینما چطور است؟
معتقدم در سینمای ما کمتر به اقتباس پرداخته میشود. بهدلیل اینکه ادبیات ما به لحاظ بیان دردهای اجتماعی و مسائل ملموس در جامعه بسیار عریانتر از سینما عمل کرده است اما سینما جسارتش را از دست داده است. بهدلیل اینکه سرمایه سینما را بخش دولتی تأمین میکند و باید از سوی بخش دولتی ارائه شود و به نمایش گذاشته شود و در نهایت سودش هم باید از طریق اکران و فروش بالا به همان بخش دولتی برگردد، سینما دست به عصا راه میرود و وارد حوزههایی شده است که معمولا به موضوعات سانتیمانتال و پیشپا افتاده میپردازد. به همین دلیل به جرأت میتوانم بگویم ادبیات داستانی ما با سینمای ما فاصله نجومی دارد و ادبیات بسیار جلوتر از سینماست و اگر در سینما رگههایی از ادبیات و قصههای جاندار میبینیم کاملا اتفاقی است و هیچ ربطی به ادبیات و شکوفایی خلاقیتها ندارد.
سینما نیازمند سرمایه هنگفت است و هر سرمایهگذاری حاضر به ریسک در این حوزه نیست تا با تخیلات نویسنده و اکثریت مخاطب همراه شود. از طرفی بخش خصوصی هم حاضر به ریسک نیست و متأسفانه در بخش دولتی هم بیشتر از آنکه دغدغههای مردم دیده شود دغدغههای مسئولان دیده میشود. البته مسئولانی با سلایق نازلتر از توده مردم.
- در سالهای اخیر شاهد بودهایم که بسیاری از اهالی سینما وارد عرصه نویسندگی شدهاند، بهنظرتان این اتفاق خوب است یا نه؟ یا معتقد هستید مثلاً هر کس باید کار خودش را بکند، بازیگر بازی کند و نویسنده بنویسد؟
به ما ربطی ندارد که کی مینویسد. هر کس که مینویسد حتماً توانایی نویسنده شدن دارد. هر کس حق دارد بنویسد و هر کس خوب بنویسد مخاطب پیدا میکند. نمیتوان برای کسی تعیین تکلیف کرد که چهکسی بنویسد و چهکسی ننویسد. اساساً معتقدم این اتفاق خوب هم هست. وقتی که بازیگر، کارگردان و تمام عوامل فیلمسازی وارد حوزه ادبیات و داستان شوند، مطمئن باشید به تبع آن سینمای ما هم ارتقا پیدا میکند. حضور و رخنه نویسندههای خوب در عرصه فیلمسازی، قطعاً میتواند بر رشد سینما تأثیرگذار باشد.